هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های روحی خود سخن می‌گوید. او از بی‌کسی، ناامیدی، و غم‌های عمیق خود می‌نالد و احساس می‌کند که در دنیا تنهاست و کسی او را درک نمی‌کند. او از عشق و مهر می‌سوزد، اما این احساسات به تلخی و رنج تبدیل شده‌اند. شاعر خود را مانند شمعی می‌داند که از اشک‌هایش گل‌هایی می‌رویند و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که حتی سایه‌اش نیز بی‌ثمر است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی، تنهایی، و رنج‌های روحی نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۴۱۶

بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم
گر بخس آتش فتد از مهر می سوزد دلم

چون قلم دارم سر تسلیم را در زیر تیغ
هر کسم سر می زند گوئیکه خط باطلم

نشئه آگاهیم، لیکن درین نخجیرگاه
بر سر تیر همه مانند صید غافلم

از در و دیوار می گیرم سراغ مرگ را
رهنورد مانده ام در آرزوی منزلم

شمع را مانم که از سیر و سلوکم ناامید
هر کجا هستم زاشک خویشتن اندر گلم

لاله وارم دل ز غم صد چاک شد در بیکسی
هیچکس ننهاد غیر از داغ دستی بر دلم

آرزوی یک دل از من در جهان حاصل نشد
مایه نومیدیم، گوئی جواب سائلم

بی ثمر نخلم، مرا یاری بغیر سایه نیست
سایه خود با خاک یکسانست بنگر حاصلم

تا قیامت خار غم در جان نمی ماند کلیم
گر ز دل بیرون نمی آید، برآید از گلم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.