هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق خود سخن میگوید و بیان میکند که از فتنههای دنیا دور است و تنها به معشوقش فکر میکند. او از درد هجران و آرزوی دیدار معشوق مینالد و خود را کاملاً به او وابسته میداند. شاعر حتی پس از مرگ نیز آرزوی نزدیکی به معشوق را دارد و از این عشق سربلند است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۴۱۸
دورم از فتنه که در سایه مژگان توام
خاطرم از همه جمعست پریشان توام
ناله هرچند غبار تنم از جا برداشت
طالع دون نرسانید بدامان توام
زانجمن پیشتر از شمع برون خواهم رفت
اینچنین گر بگدازد تب هجران توام
منت دیده دگر بهر تماشا نکشم
بسته ام چشم ز نظاره و حیران توام
گر سررشته نسبت دو بود تاب یکیست
موبمو در هم چون طره پیچان توام
استخوانم همگی شانه شود بعد از مرگ
بسکه در آرزوی زلف پریشان توام
نه بمن سر و سری دارد و نه گل نظری
این ثمر داد هواداری بستان توام
گرم آنم که نهم داغ بفرق تو کلیم
دگر امروز بفکر سر و سامان توام
خاطرم از همه جمعست پریشان توام
ناله هرچند غبار تنم از جا برداشت
طالع دون نرسانید بدامان توام
زانجمن پیشتر از شمع برون خواهم رفت
اینچنین گر بگدازد تب هجران توام
منت دیده دگر بهر تماشا نکشم
بسته ام چشم ز نظاره و حیران توام
گر سررشته نسبت دو بود تاب یکیست
موبمو در هم چون طره پیچان توام
استخوانم همگی شانه شود بعد از مرگ
بسکه در آرزوی زلف پریشان توام
نه بمن سر و سری دارد و نه گل نظری
این ثمر داد هواداری بستان توام
گرم آنم که نهم داغ بفرق تو کلیم
دگر امروز بفکر سر و سامان توام
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.