هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناتوانی‌ها و دردهای درونی خود سخن می‌گوید. او از احساس ضعف، بی‌قراری، و عشق ناکام می‌نالد و به تنهایی و غم خود اشاره دارد. با وجود نداری و رنج، هنر و عشق را در خود حفظ کرده و با اشک و دلشکستگی زندگی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، مضامین غم‌انگیز و پیچیدگی‌های احساسی آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۱

ز ناتوانی خود اینقدر خبر دارم
که از رخش نتوانم که دیده بردارم

زمانه آب متاع کسان خریده و من
نیم پسند زآبی که در گهر دارم

مگر بهانه ماندن شود در آن سر کوی
سرشک ریزم و بازش ز خاک بردارم

بسوی او روم آندم که می روم از خود
زخویش بیخبرم لیک ازو خبر دارم

چو دام هر چه گرفتم بمن نمی ماند
اگر چه هیچ ندارم همین هنر دارم

بکنج خلوت غم همچو شیشه نیمه
کمند وحدتی از اشک بر گهر دارم

زپاسبانی دل آمد بجان چکنم
نمی توانم ازین شیشه دست بردارم

هوای سرکشی نفس دون زیاده شود
به پشت گرمی خشتی که زیر سر دارم

شکسته رنگی خویشم خوش آمدست کلیم
که دائم آینه اشک در نظر دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.