هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه فراوان، احساس ناامیدی و تنهایی خود سخن می‌گوید. او از شکست‌های عاطفی، ناکامی‌ها و زشتی درونی خود رنج می‌برد و احساس می‌کند که در زندگی به جای گل، مانند خاری بی‌ارزش شده است. همچنین، او از بیدار شدن از خواب غفلت و آگاهی یافتن به حقایق تلخ زندگی می‌گوید.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و خودآگاهی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۲

بسکه از بار غم دهر گرانبار شدم
همه رو سجده کنان تا در خمار شدم

شیشه پیچ دل از مستی من خود نشکست
من باین دل شکنان از چه گرفتار شدم

خرم از ابر بهاری نشدم طالع بین
که درین باغ چو خار سر دیوار شدم

خواهم آئینه دگر روی بمن ننماند
بسکه از زشتی خود بر دل خود تار شدم

تا کی ایدل زغم تنگدهانان زاری
من بتنگ آمدم از وضع تو بیزار شدم

بعد عمریکه بخواب من بیدل آمد
گریه آبی برخم ریخت که بیدار شدم

رفتم از هوش مکن مستم ازین بیش کلیم
چشم بردار از آن چشم که از کار شدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.