هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالات روحی و عرفانی شاعر است که با وجود همنشینی با خضر (نماد راهنمای معنوی)، همچنان در آغاز راه و سرگشته است. شاعر از ترس دیدار با عدم می‌گریزد، اما امید به رستگاری دارد. او از فقر و سختی‌های زندگی می‌گوید و دردهایش را بی‌مرحم می‌داند. در عشق، ظاهر و باطنش یکی شده و مانند شمع می‌سوزد. شاعر به رستگاری امید دارد، اما احساس می‌کند در دام تقدیر گرفتار است. با این حال، باور دارد که این سرنوشت بد پایدار نخواهد بود و اشک‌هایش خط پیشانی‌اش را خواهند شست. او خود را کلیم دوران می‌داند و امیدوار است که روزی قدردانی شود.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۳

آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم
سرگشته همچو پرگار در گام اولینم

از بیم دید و وا دید بگریزم از عدم هم
گر بعد مرگ بیند در خواب همنشینم

دایم زهمت فقر خرجم ز دخل بیش است
خرمن بمور بخشم با آنکه خوشه چینم

آزار ما تلافی از آسمان ندارد
بیمرهم است زخمم هم طالع نگینم

ظاهر بباطن من یکرنگ گشته در عشق
چون شمع می گدازد با دست آستینم

امید رستگاری ز آغاز کار پیداست
در خانه کمانست صیاد در کمینم

این سرنوشت بد هم دایم بکس نماند
سیلاب اشک شوید آخر خط جبینم

شیرین زبانی من دام عوام نبود
جوش مگس کند زهر در دیده انگبینم

دایم کلیم دوران در پستیم ندارد
شاید که قدردانی بردارد از زمینم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.