هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اسارت در راه معشوق سخن می‌گوید. او با وجود رنج‌ها و دشواری‌ها، خود را وارسته و آزاده می‌داند و از هرگونه ترس و نیاز به جلاد بی‌نیاز است. شاعر به صبر و استقامت در راه عشق اشاره می‌کند و خود را همچون شمعی می‌داند که از باد نمی‌هراسد. همچنین، او از پاکی و عصمت خود سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که از زهد ریایی دور است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۴

دل شاد از آنم که دل شاد ندارم
وارسته منم خاطر آزاد ندارم

در راه تو جان بر لب و سر بر کف دستم
شمع سحرم حاجت جلاد ندارم

ترسم نبرد راه نسیمی بچراغم
شب نیست که شمعی بره باد ندارم

باید زمن آموخت ره و رسم اسیری
عمریستکه در دامم و صیاد ندارم

بینام باو نامه نویسم، چه توان کرد
چون نام خود از شغل غمش یاد ندارم

دامان ترم پاکتر از دامن دریاست
شرمندگی از عصمت زهاد ندارم

شب نیست که در دست پی مشق جراحت
پیکان تو چون خامه فولاد ندارم

با نیک و بدم همچو کلیم آینه صافست
گر شمع شوم رنجشی از باد ندارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.