هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی، فقر، ناامیدی و بی‌پناهی خود سخن می‌گوید. او از نداشتن مأوا، عقل دنیوی و شانس شکایت دارد و خود را مانند حباب در دریای زندگی می‌داند که جایی ندارد. همچنین، از عشق نافرجام و دل‌شکستگی خود می‌گوید و احساس می‌کند که به مقصودش نخواهد رسید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی آن ممکن است برای خوانندگان جوان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۴۶۵

غم مسکن و فکر مأوا ندارم
عجب نیست گر در دلی جا ندارم

درین بحر از خجلت تنگ ظرفی
حبابم که چشمی ببالا ندارم

شکفته رخ از فقر همچون سرابم
ترشروئی ابر و دریا ندارم

خرد چیست از فکر دنیا گذشتن
نگوئی که من عقل دنیا ندارم

چرا در غم ماست پیوسته زلفت
در آن کوچه من خانه تنها ندارم

جنونم دل از سنگ طفلان فکندست
ز شرمندگی روی صحرا ندارم

گدای در دلبرانم چو شانه
بجای دگر دست گیرا ندارم

بآئینه زانوی خویش گاهی
سری می کشم روی درها ندارم

نخواهد رسیدن بمقصود دستم
اگر آبله در ته پا ندارم

کلیم از سر آرزوها گذشتم
گواهم که بر بخت دعوا ندارم
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.