هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم، حرص، ناامیدی و احساس بی‌کسی خود سخن می‌گوید. او از ناتوانی در رسیدن به آرزوها، تیره‌بختی و تنهایی در جهان شکایت دارد و خود را در لباس خاتم (پایان‌یافته) می‌بیند. همچنین، او از گریه‌های بی‌پایان و سبک‌روحی خود در این دنیا ابراز شرمندگی می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی، غم و تنهایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۴۷۲

همچو عینک سر نگردد راست از پشت غمم
همچنان حرص نظربازی فزاید هر دمم

از ادای خارج هر کس خجالت می کشم
با کمال بیدماغی من وکیل عالمم

من بمردن همدم از ضعف خمار افتاده ام
باید آوردن ز جام آئینه در پیش دمم

تیره بختی بیش ازین نبود که در بزم جهان
شمعم اما خلوت وصل ترا نامحرمم

آن نمکهائیکه دیگ آرزو در کار داشت
روزگار از شوربختی می کند در مرهمم

از کریمان هیچگه روی طلب نبود مرا
گر زسنگ خاره باشد روی همچون ماتمم

خلعت آسایشی می خواستم از چرخ، گفت
از کجا آورده ام خود در لباس خاتمم

تا نفس باقیست ضبط گریه ام مقدور نیست
شیشه ام، بی اشک از دل برنمی آید دمم

از سبکروحی خود خوارم درین گلشن کلیم
همچو شبنم هر گلی بردارد از دست کمم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.