۱۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۳

خوش آن غیرت که بیخود جانب دلدار می رفتم
دمی کز خویش می رفتم بکوی یار می رفتم

خوش آن خلوتسرا کز اتحاد حسن و عشق آنجا
تو از می مست می گشتی و من از کار می رفتم

وداع با براه او پر و بالست سالک را
زخود در پیش می بودم چو بیرفتار می رفتم

کنون گر گلستان در دامنم باشد نمی بینم
گذشت آن کز پی یک گل بصد گلزار می رفتم

بعزلت عادتی دارم که گر از گوشه خلوت
بگلزارم کسی بردی بپای دار می رفتم

نشانش را ز خود چون یافتم در جستجوی او
بگرد خویشتن گردیده چون پرگار می رفتم

دگر تقریب رفتن چون ببزم او نمی دیدم
برای پرسش آن نرگس بیمار می رفتم

کلیم از یاد کس رفتن اگر در دست من بودی
چون برق از خاطر این چرخ کجرفتار می رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.