هوش مصنوعی:
این شعر از رنجها و سختیهای زندگی سخن میگوید، از تحمل ستم روزگار، از دست دادن گرمی و عشق، و رویارویی با درد و غم. شاعر از تجربیات تلخ خود میگوید، اما در عین حال، نشاندهنده مقاومت و صبر در برابر این مصائب است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ستم روزگار و غم نیاز به درک بالاتری از زندگی دارند.
غزل شمارهٔ ۴۸۱
کامی ز روزگار ستمگر گرفته ایم
خود را اگر بخاک برابر گرفته ایم
گرمی ز جزوناری ما برطرف شدست
از بسکه حرف سرد بتن بر گرفته ایم
پر را بشکل خنجر صیاد دیده ایم
سر را ز شوق آن بته پر گرفته ایم
دریا بما رسیده اگر از می مراد
همچون صدف زآبله ساغر گرفته ایم
هرگز نگشته دود شکایت زما بلند
گر همچو شعله ز آتش غم در گرفته ایم
دندان که در غم تو نهادیم بر جگر
گوئی ز پنبه روزن مجمر گرفته ایم
بگذر ز کام تا بکنار تو جا کند
این بند را ز رشته گوهر گرفته ایم
تا رفته ایم در پس زانوی غم کلیم
جا در پناه سد سکندر گرفته ایم
خود را اگر بخاک برابر گرفته ایم
گرمی ز جزوناری ما برطرف شدست
از بسکه حرف سرد بتن بر گرفته ایم
پر را بشکل خنجر صیاد دیده ایم
سر را ز شوق آن بته پر گرفته ایم
دریا بما رسیده اگر از می مراد
همچون صدف زآبله ساغر گرفته ایم
هرگز نگشته دود شکایت زما بلند
گر همچو شعله ز آتش غم در گرفته ایم
دندان که در غم تو نهادیم بر جگر
گوئی ز پنبه روزن مجمر گرفته ایم
بگذر ز کام تا بکنار تو جا کند
این بند را ز رشته گوهر گرفته ایم
تا رفته ایم در پس زانوی غم کلیم
جا در پناه سد سکندر گرفته ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.