۱۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۴

طالع وارون بر آن برگشته مژگان بسته ایم
گر چه بیقدریم خود را بر عزیزان بسته ایم

موری از تاب کمر ما را تواند صید کرد
چشم همت گرچه از ملک سلیمان بسته ایم

دیده گر سیراب شد، دل تشنه یکقطره ماند
خانه ویران کرده تا آئین دکان بسته ایم

دانه دام تعلق مزرع گیتی نداشت
ما بامید چه یارب دل بدوران بسته ایم

خاطر آشفته ما هست عیب روزگار
بر سر ایام دستار پریشان بسته ایم

ما و می در این چمن چون توبه فصل بهار
روز اول با شکستن عهد و پیمان بسته ایم

از شکسته کشتی ما تا گهی یاد آورد
رشته های موج بر انگشت طوفان بسته ایم

در حصار آهن ما غم نخواهد راه کرد
رخنه های سینه را یکسر زپیکان بسته ایم

خار مژگان را بچشم کم مبین دیگر کلیم
چار موسم از گلش نخل شهیدان بسته ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.