هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس بی‌قدرتی و غمگینی خود می‌گوید، اما در عین حال به اصالت و ارزش درونی خود اشاره دارد. او از نادیده گرفته شدن و بی‌توجهی دیگران شکایت می‌کند، اما تأکید می‌کند که وجودش پر از معناست. شاعر از عشق، رنج و پاکی درونی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود تمام سختی‌ها، هنوز امیدوار و استوار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم، رنج و عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۵

بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم
خارم منگر ذره خورشید نژادم

از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست
در نزد شب و روز جهان نقش زیادم

جنس من و بازار رواج این چه خیالست
چون قبله نما در حرم کعبه کسادم

از دامن صحرای جنون دست ندارم
گر اشک بآبم دهد و آه ببادم

بیقدرتر از غم بدل ماتمیانم
هر چند که نایاب تر از خاطر شادم

از دست من آزرده چرا خلق نباشند
چون خامه بحرف همه انگشت نهادم

در مکتب عشقست کتابم ورق دل
روشن نشود جز بخط زخم سوادم

یک نقد دغل همت من خرج نکرده است
تا پاک نشد خرمن بر باد ندادم

در سینه کلیم اینهمه ناخن که شکستم
از کار دل خود گره غم نگشادم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.