هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و ناامیدی خود می‌گوید. او با وجود تمام رنج‌ها و نگاه‌های بی‌پاسخ، همچنان در آرزوی دیدار معشوق است. احساس تنهایی، حیرت و ناتوانی در رسیدن به آرزوها از مضامین اصلی این شعر است. شاعر حتی در میان جمعیت نیز تنهاست و جز غم و کدورت حاصلی نمی‌بیند. او خود را اسیر دست معشوق می‌داند و از نداشتن کنترل بر دل و دست خود شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و ناامیدی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۴۸۷

تمام دردم و روی دوا نمی بینم
بچشم خواهش خود توتیا نمی بینم

براه دیدنت از بس نگاه ضبط کنم
دمیکه راه روم پیش پا نمی بینم

اگرچه پرده حیرت غبار چشم منست
ز عشوه های نهانی چها نمی بینم

بزخم اگر چه بسی کار تنگ می گیرد
خوشم به بخیه که روی دوا نمی بینم

میان لشکر بیگانه تغافل او
بجز نگاه دگر آشنا نمی بینم

برون نمی روم از خانه همچو آئینه
اگر بدیدنم آیند وا نمی بینم

بجز کدورت از افلاک هیچ حاصل نیست
بغیر گرد درین آسیا نمی بینم

دلم بدست تو، دستم بسر زماتم دل
فغان که دست و دل خود بجا نمی بینم

کلیم گر همه تن چون حباب دیده شوم
بچشم حرص در آب بقا نمی بینم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.