۱۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۴

ز خجلت تا دل ما را شکسته
بود چون ساقی مینا شکسته

سزاوار جفایت هیچکس نیست
براهت خار قدر پا شکسته

زدستت باده ساقی مومیائی است
پر از می کن اگر مینا شکسته

شکست توبه پیروزی و فتحست
کزو شد لشکر غمها شکسته

شکسته خاطری یکسوی دارم
تنی چون نامه سرتاپا شکسته

دل زارم بسان توبه می
نرست از دست مردم نا شکسته

رواج قمریان از ناله من
چو قدر سرو از آن بالا شکسته

نمازم را درستی نیست هرچند
زبار سجده هفت اعضا شکسته

کلیم اصلاح دل تا چند، گو باش
درست از دیگران، از ما شکسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.