هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و فلسفی است که به زیباییهای طبیعت و احساسات انسانی مانند عشق، تنهایی، ناامیدی و رهایی از دنیا میپردازد. شاعر از تضاد بین زیباییهای جهان و دردهای درونی سخن میگوید و به مفاهیمی مانند گذر زمان، بیاعتباری دنیا و مستی معنوی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و تصاویر شعری ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۵۴۰
قربان آن بناگوش، وان برق گوشواره
با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره
مائیم و کهنه دلقی دلگیر از دو عالم
سر چون جرس کشیده در جیب پاره پاره
چون کار رفت از دست، گیرد سپهر دستت
دریا غریق مرده، افکنده بر کناره
روز از برم چو رفتی شب آمدی بخوابم
اینست اگر کسی را، عمری بود دوباره
روشندلان ندارند دلبستگی بفرزند
بر شعله سهل باشد مهجوری شراره
آن نشئه ایکه بخشد بگذشتن از دو عالم
در کیش میکشان چیست یک مستی گذاره
با چرخ سرفرازی نتوان ز پیش بردن
جائیکه سقف پست است نتوان شدن سواره
همچون کلیم دیگر یک نامشخصی کو
آگاه و مست غفلت پر شغل و هیچکاره
با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره
مائیم و کهنه دلقی دلگیر از دو عالم
سر چون جرس کشیده در جیب پاره پاره
چون کار رفت از دست، گیرد سپهر دستت
دریا غریق مرده، افکنده بر کناره
روز از برم چو رفتی شب آمدی بخوابم
اینست اگر کسی را، عمری بود دوباره
روشندلان ندارند دلبستگی بفرزند
بر شعله سهل باشد مهجوری شراره
آن نشئه ایکه بخشد بگذشتن از دو عالم
در کیش میکشان چیست یک مستی گذاره
با چرخ سرفرازی نتوان ز پیش بردن
جائیکه سقف پست است نتوان شدن سواره
همچون کلیم دیگر یک نامشخصی کو
آگاه و مست غفلت پر شغل و هیچکاره
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.