۱۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۸

کی صاحب همت ز جهان کام گرفته
عار آیدش، ار عبرت ایام گرفته

هر چیز که دل باخت براهش به از آن برد
جان داده، ولی در عوض آرام گرفته

معشوق در آغوش بود طالع ما را
اما ز لبش بوسه ز پیغام گرفته

آگاه شود دل که بود کام جهان وام
چون باز دهد هر چه زایام گرفته

با تیره درونان نتوانیم بسر برد
ما را که دل از همدمی جام گرفته

صد شکر که دیدیم پریشان تری از خویش
زلف تو دل جمع ز ما وام گرفته

زلفت بره هوش و خرد دام کشیده
چشم از دو طرف گوشه این دام گرفته

دوران نبرد داده خود را بمدارا
نو کیسه حق خویش بابرام گرفته

راضیست کلیم ار سخنش پست و بلندست
واپس ندهد هر چه ز الهام گرفته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.