۱۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۹

جنون تا بداد اسیران رسیده
ز داغش چه سرها بسامان رسیده

غم از هر طرف ساغری پیشم آرد
چو هشیار در بزم مستان رسیده

نه از لخت دل خانه ام گلستان شد
کزین گل بخار بیابان رسیده

ز شوق تماشای تو باز گشته
بچشمم سرشک بدامان رسیده

بچشم من از هر نسیمی که آید
سلامی ز خار مغیلان رسیده

ز بر گشتگی های بخت سیاهم
خبرها بآن زلف و مژگان رسیده

کلیم از نگون بختی خود چه نالی
ببین ناله ات را بکیوان رسیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.