۱۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۲

ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری
پروانه ای ندانم، بهر چه پر نداری

از کج گلخن تن عزم وطن نکردی
ای اخگر فسرده، شوق شرر نداری

تنها روی چو مردان، ناید زتو که چون موج
گر کاروان نباشد یک گام بر نداری

هفتاد ساله طفلی، چون تو دگر ندیدم
جز خاکبازی تن کار دگر نداری

در کام جان نیابی شیرینی بلا را
با غم گر اتحاد شیر و شکر نداری

راه طلب بریدی، سود سفر چه دیدی
از خار پاچه حاصل، گر گل بسر نداری

آندم به سیرچشمی شهرت کنی که زر را
مانند گوهر اشک از خاک بر نداری

در پیش ناوک جور، داغ وفا نشان شد
دیگر کلیم چیزی بهر سپر نداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.