۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۱

جمال روی تو هرگه نقاب بگشاید
ز زیر پرده هر ذره مهر بنماید

بعشوه جان جهانی کند اسیر بلا
بیک کرشمه دل جمله خلق برباید

فسانه گشت بعالم بحسن خال و خطت
جمال روی ترا هیچ در نمی باید

چنین که جمله اسباب حسن روی تراست
یقین که زیب جمالش جهان بیاراید

نهیم سر بارادت به پیش تیغ جفا
اگر بقتل من آن بیوفا همی آید

اگر چه جان و دلم سوخت همچو پروانه
ز تاب آتش شمع رخ تو می شاید

بوصل دوست اسیری کسی بود لایق
که دل بغیر غم عشق او نیالاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.