۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

ای از جمال رویت کون و مکان منور
وی از نسیم زلفت جان جهان معطر

مهر رخت تجلی چون کرد بهر اظهار
مجلای حسن او شد ذرات کون یکسر

از رخ نقاب زلفت بردار تا نماند
نام و نشان بعالم از مؤمن و ز کافر

از تابش جمالت جان محو مطلق آمد
چون او فتاد پرده از روی حسن انور

سلطان ملک خوبی آورد رو بعالم
بگرفت خیل حسنش آفاق را سراسر

مخمور چشم مستت گشتم بیار ساقی
زان می که نیست او را حاجت بجام و ساغر

تا جان عشقبازان گردد بشوق افزون
هر لحظه روی جانان بنمود حسن دیگر

هردم بیاد رویش جمع آورم دل و جان
بازش کند پریشان سودای زلف دلبر

مرغ دل اسیری اندر هوای وصلش
پرواز می نماید هر دم ز عرش برتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.