۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۳

ای دل ار معشوق جویی باش یار عاشقان
از سر صدق و صفا کن جان نثار عاشقان

دردل عاشق چه میجویی نشان غیریار
نیست نام غیر در دار و دیار عاشقان

کی بیابد ره ببزم وصل معشوق آنکسی
کو نبازد دین و دنیا در قمار عاشقان

زاهدا گر آرزوی وصل معشوقت بود
در طریق عشق شو پیوسته یار عاشقان

ازکمال عشق و استغنای معشوق چنان
هست دایم این همه افغان و زار عاشقان

در هوای دیدن دیدار جانان دایما
سوز جان و درد دل باشد شعار عاشقان

نیست غیر از قامت و زلف و رخ زیبای دوست
سنبل و سرو گل و باغ و بهار عاشقان

هرکه داغ عشق جانان نیست برجان دلش
در دو عالم کی درآید در شمار عاشقان

خیمه رفعت اسیری زد باوج نه فلک
از سراخلاص چون شد خاکسار عاشقان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.