۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۹

ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من
در فراقت شد بگردون آه دودآلود من

لذت دنیا و دین گو، هرکه می خواهد ببر
غیر دیدارت نباشد در جهان مقصود من

جان و دل در باختم تاشد وصالت حاصلم
در ره عشقت همین باشد زیان و سود من

یکدم ازما روی عالم سوز اگر سازی نهان
آتش افتد در درون چرخ ز آه و دود من

میکنم از خلق پنهان درد عشقت راولی
فاش می سازد بعالم اشک خون آلود من

چون تجلی میکند بردل جمال روی دوست
محو و نابود است در حسنش نمود و بودمن

از فنای ما چو وصل دوست حاصل میشود
ای اسیری تو فنا شو گر کنی بهبود من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.