۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵

عمری دهان تنگ توام در خیال بود
جان رمیده را همه فکر محال بود

رفت آنکه در مسائل عشق و رموز شوق
ز ابرو و غمزه با تو جواب و سؤال بود

گفتم: رسد میان توام باز در کنار
گفتا: برو که آنچه تو دیدی خیال بود

شرم آیدم که سجده برد پیش پای کس
آن سر که سالها برهت پایمال بود

آشفته رفت گفته شاهی در این غزل
آری، بفکر زلف تو شوریده حال بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.