۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

بیاض غمزه روی و سواد طره شب
ز روی و موی نمود آن نگار شیرین لب

رخش سایه زلف اندرون بدان ماند
که آفتاب درخشان شود میانه شب

کنم تحمل جور رقیبش از پی آنک
ز مار مهره بدست آید و ز خار رطب

پیام دادم و گفتم که سوخت پیکر من
ز مهر روی تو چون از فروغ ماه قصب

جواب داد که من ماهم و تنت قصب است
قصب ز پرتو مه گر بسوخت نیست عجب

اگر چه آن صنم آذری خلیل منست
مرا عذاب چو نمرود میکند بلهب

بیا و بر لبم آبی زن ایمسیح نفس
که تاب مهر تو میسوزدم در آتش تب

ز سر برون نکنم جستجوت در همه عمر
اگر چه در تک و پویم شکست پای طلب

سفر ز کوی تو ابن یمین چگونه کند
که باشد از رخ و زلف تو ماه در عقرب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.