۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

بفروغ مهر رویش که مهست از آن عبارت
بفریب چشم مستش که دهد جهان بغارت

بنسیم جانفزایش که مسیح وار آرد
سوی کشتگان هجران بوصال جان بشارت

که دمد بجای خار از سرخاک ما گل تر
چون کند مزار ما را مه مهربان زیارت

اگر از بهار حسنش بچمن رسد نسیمی
عجب ار نگیرد از سر بگه خزان نضارت

بخط و عبارت او مر ساد چشم زخمی
که ندید کس چنان خط نشنید از آن عبارت

ز سر شک تر خرابست بنای صبر و شاید
که کسی میان طوفان ندهد نشان عمارت

پسر یمین ز پایش بچه روی سر بتابد
چو بآشکار دورش کند و نهان اشارت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.