هوش مصنوعی:
متن شعری است که در آن شاعر از گذر زمان و تغییرات زندگی سخن میگوید. او از خود به عنوان موجودی یاد میکند که در جهان در حال حرکت است و به هر جا که بخواهد میرود. شاعر از آزادی و تواناییهای خود در گذر از مکانهای مختلف و تغییر شکلهای گوناگون صحبت میکند. در پایان، او از مرگ به عنوان همراهی برای آرامش یاد میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، اشاره به مرگ و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
بخش ۴۵ - انجامش روزگار بلیناس
مغنی درین پرده دیرسال
نوائی برانگیز و با او بنال
مگر بر نوای چنان نالهای
فروبارد از اشک من ژالهای
بلیناس را چون سر آمد جهان
چنین گفت در گوش کار آگهان
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
به جای دگر میکنم ترکتاز
گلین خانهٔ کو سرای منست
نه من هیکلی دان که جای منست
به این هفت هیکل که دارد سپهر
سرم هم فرو ناید از راه مهر
من آن اوج گردون پنا خسروم
که در خانه میآیم و میروم
گهی در خزم غنچهای را به کاخ
گهی بر پرم طاوسی را به شاخ
پریوارم از چشمها ناپدید
به هر جا که خواهم توانم پرید
شد آمد به قدر زمان کی کنم
زمان را کجا پی نهم پی کنم
چو کوشم نهم بر سر سدره پای
چو خواهم کنم در دل صخره جای
به دشت و به دریا توانم گذشت
هم الیاس دریا و هم خضر دشت
جز این هر چه یابی در ایوان من
نه من همنشینیست بر خوان من
من آنم که خواهم شدن برفراز
برون دان زمن هر چه یابند باز
چو گفت این ترنم به آواز نرم
سوی همرهان بارگی کرد گرم
برآسود از آشوبهای جهان
که جشنی بود مرگ با همرهان
نوائی برانگیز و با او بنال
مگر بر نوای چنان نالهای
فروبارد از اشک من ژالهای
بلیناس را چون سر آمد جهان
چنین گفت در گوش کار آگهان
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
به جای دگر میکنم ترکتاز
گلین خانهٔ کو سرای منست
نه من هیکلی دان که جای منست
به این هفت هیکل که دارد سپهر
سرم هم فرو ناید از راه مهر
من آن اوج گردون پنا خسروم
که در خانه میآیم و میروم
گهی در خزم غنچهای را به کاخ
گهی بر پرم طاوسی را به شاخ
پریوارم از چشمها ناپدید
به هر جا که خواهم توانم پرید
شد آمد به قدر زمان کی کنم
زمان را کجا پی نهم پی کنم
چو کوشم نهم بر سر سدره پای
چو خواهم کنم در دل صخره جای
به دشت و به دریا توانم گذشت
هم الیاس دریا و هم خضر دشت
جز این هر چه یابی در ایوان من
نه من همنشینیست بر خوان من
من آنم که خواهم شدن برفراز
برون دان زمن هر چه یابند باز
چو گفت این ترنم به آواز نرم
سوی همرهان بارگی کرد گرم
برآسود از آشوبهای جهان
که جشنی بود مرگ با همرهان
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۴۴ - انجامش روزگار افلاطون
گوهر بعدی:بخش ۴۶ - انجامش روزگار فرفوریوس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.