۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸

دهن غنچه وشت پسته خندان منست
لب شکر شکنت نیک به دندان منست

پای بند سر زلفین چو زنجیر تو شد
دل دیوانه وشم چون نه به فرمان منست

هست دلبستگی جان به سر زلف تو زان
که نمودار سرو کار پریشان منست

مردم از فرقت جانان و عجب نیست از آنک
زنده بی جان نتوان بودن و او جان منست

کشته ی عشق وی از زنده ی جاوید به است
درد کز وی رسدم مایه ی درمان منست

گفتمش یوسف مصری تو ز بس غنج و دلال
گفت کاین منقصت حسن فراوان منست

از سر زلف من اینک دل صد یوسف عهد
بند بر پا زده در چاه ز نخدان منست

گفتمش آیتی از مصحف خوبی رخ تست
گفت خود مصحف خوبی همه در شان منست

شیر گردون نگرد ابن یمین گر شنود
زو که خاک کف پای سگ دربان منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.