۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

دوش چه دانی مرا بی تو چه بر سر گذشت
لشکر غم بر سرم بی حد و بی مر گذشت

در هوس لعل تو در شب همچون شبه
سیم روانم ز جزع بر رخ چون زر گذشت

آب گذشت از سرم بس که بباریدم اشک
در غم عشقت ببین چیست مرا سر گذشت

درد غم عشق او می نپذیرد دوا
رنج مبر ای صبا کار از آن در گذشت

چون دل دیوانگان بسته به زنجیر شد
باد صبا چون بر آن زلف معنبر گذشت

دوش دلم چون خلیل تا سحر و وقت شام
ز آن صنم آذری بر سر آذر گذشت

بر دل ابن یمین گر چه گران بود هجر
لیک به امید وصل دوش سبک تر گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.