۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

مرا ترکانه چشم او به مستی گر جفاها گفت
چرا در تاب شد زلفش جفا گر گفت ما را گفت

بت شیرین سخن گر چه جوابم تلخ گفت اما
ز جان خوش تر همی آید دلم را ز آنکه زیبا گفت

لب و دندانش را هرکس چو دید از لطف و دلجوئی
مر این را سلک مروارید و آن را لعل گویا گفت

چو دیدم روی او گفتم که این هم دل بر دهم دین
همین گفت آنکه دید او را نه این بیچاره تنها گفت

کسی کز سینه ی نرم و دل سخت وی آگه شد
خلاف رسم سیمین کان مکان سنگ خارا گفت

از اول چشمه می پنداشت چشمم را ولی آخر
چو در وی مردم آبی شناور دید دریا گفت

گرش ابن یمین گوید کز آن مایی ای مهوش
چرا رنجد چو پیش از ما نبی سلمان منا گفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.