۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

تا سنبل سیراب تو بر لاله گره شد
خورشید تو گفتی که مگر زیر زره شد

مسکین دل زارم هدف تیر بلا گشت
آندم که کمان خم ابروت بزه شد

احرام طواف سر کوی تو گرفتیم
چون ابروی تو قبله جان که و مه شد

چشمت ز کمان خم ابروی تو تیری
بگشاد ز سر گوشه بر آورده زه شد

گفتم صفت زلف چو جیم تو توان کرد
خود زای زبانها صفت از عجز گره شد

با حسن تو دل نرد هوس باخت ولیکن
جان در گرو حسن تو بسیار فره شد

سلطان غمت دست چو بگشاد به بیداد
عقلم که رئیس ده دل بود ز ده شد

در آرزوی سیب زنخدان تو اشکم
چون آب انار آمد و رخساره چو به شد

با گریه و با آه دل ابن یمین باش
زین آب و هوا نرگس بیمار تو به شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.