۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

ز تاب می چو خوی از روی دلستان بچکد
مرا ز نرگس تر آب ارغوان بچکد

ز غنچه لب یاقوت رنگ او چه عجب
که خون شود دل لعل از عروق کان بچکد

زرنگ و بوی ندانم گلاب یا عرق است
خویی که از رخ آن ماه مهربان بچکد

ز شرم عارض چون ماه او شگفت مدار
گر آب از آتش خورشید آسمان بچکد

بدان امید که صفرای او شود کمتر
ز ثقبه ی عنبیم آب ناردان بچکد

تن نزار من از عشق او چنان زرد است
کزو به جای عرق آب زعفران بچکد

ز لطف خود به سرم دست اگر فرود آرد
چو خوی زهر بن مویم هزار جان بچکد

گهی که ابن یمین وصف آن نگار کند
ز نازکی سخن آید که آب از آن بچکد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.