۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

سنبل زلف تو چون از گل تر بردارند
برقع شام ز رخسار سحر بردارند

آفتاب رخ تو چون کند از جیب طلوع
عاشقان دیده ز دیدار قمر بردارند

با کله گوشه ی حسن تو روا باشد اگر
افسر خسروی سیاره ز سر بردارند

طاق ابروی تو چون در نظر آید پس از این
شاید ار اهل دل از قبله نظر بردارند

عاشقان را هوس عارض و چشم و لب تست
تا مراد از گل و بادام و شکر بردارند

چشم دریا صفتم چون ز غمت موج زند
بس که از ساحل او عقد گهر بردارند

هر کجا پای نهی اهل نظر از سر شوق
به مژه خاک همه راهگذر بردارند

نکنند ابن یمین را زتو ای دوست جدا
دشمنان گر همه شمشیر و سپر بردارند

هرگز آن روز مبادا که غم عشق تو را
از دل زار من خسته جگر بردارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.