۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

سنبل غالیه گون بر گل تر می شکند
ظلمت شام بر انوار سحر می شکند

هر زمان پسته ی شیرینش که شور شهر است
خنده ای می زند و نرخ شکر می شکند

هر دمی حسن جهانگیر وی از ابرو و چشم
ساخته ی تیر و کمان قلب دگر می شکند

تا من از رشته ی دندانش سخن می گویم
از لطافت سخنم قدر گهر می شکند

می کند بر دل من پیرهن صبر قبا
از سر ناز کله گوشه چو بر می شکند

ناصوابست که آن ترک خطا بی سببی
دل بیمار من خسته جگر می شکند

از می عشق چنان مست شدست ابن یمین
که در خانه ی معشوق به سر می شکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.