۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶

گر چشم من ایجان جهان روی تو بیند
هم صورت و هم معنی جان روی تو بیند

باد سحری چون گذرد بر ورق گل
هر صفحه که روشنتر از آن روی تو بیند

تو روی مپوش از من شیدا که نیم من
آنکس که بصد وهم و گمان روی تو بیند

خورشید صفت روی تو پیداست بر آنکو
در جمله ذرات همان روی تو بیند

از غایت شوقی که بود ابن یمین را
تا دیده او اشک فشان روی تو بیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.