۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

نرگس مست تو این فتنه که بنیاد نهاد
دل و دین را همه بر آتش و بر باد نهاد

حبذا باد بهاری که ز روی و مویت
بر گل تازه و تر طره شمشاد نهاد

بنده قد تو شد سرو سهی از دل پاک
گر چه ز آغاز جهان نام خود آزاد نهاد

عاشقم کردی و گفتی که نکردم هیهات
شور شیرین که چنین در دل فرهاد نهاد

من بخود سوخته او نشدم سوخت مرا
آنکه در سینه سیمین دل فولاد نهاد

خوردن خون جگر سوختگان فرض شناخت
آنکه چشم سیهش سنت بیداد نهاد

گفت هست ابن یمین در طلبم بی غم عشق
تهمتی بر من ازینسان ز دل شاد نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.