۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۰

این منم باز که روی چو مهت می بینم
هر دم از پسته شور تو شکر می چینم

این که باز از تو رسیدم من دلخسته بکام
گر نه خوابیست ز هی بخت که من میبینم

در شکر خنده چو آن رسته دندان ترا
بینم از چشم گهربار فتد پر و نیم

هرچه خواهی تو بجای من دلخسته رواست
از تو نفرین به از آن کزد گری تحسینم

گر چه شد ز آتش عشقت دل من نرم چو موم
لیک هرگز بجز از نقش رخت نگزینم

بده ایخسرو خوبان ز لبت کام دلم
که چو فرهاد ستمکش ز غم شیرینم

رحم کن بر دلم ایجان و جهان ابن یمین
که چنین عاجز و درمانده و بس مسکینم

که اگر حکم کنی از سر جان برخیزم
ور نشانیم بر آتش بوفا بنشینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.