هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن میگوید. او از دیدار یار و گلرویی او شادمان است، اما در عین حال از غم و فراق او نیز رنج میبرد. شاعر از عاشقانی یاد میکند که پیش از او در این راه قدم گذاشتهاند و همگی از دلزدگی و رنجهای عشق سخن گفتهاند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که کاری نکند که مانند ابن یمین، از خاک درگاه او غباری به یادگار بماند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۰۳
باز منزل بسر کوی نگار آوردیم
بهر خاک درش از دیده نثار آوردیم
شکر کردیم چو دیدیم گل عارض او
که زمستان غمش را ببهار آوردیم
برکنارست ز ما آن بت و ما خود دل زار
در میان با غمش از بهر کنار آوردیم
گفتم آورده ام از عشق تو دیوانه دلی
گفت با سلسله آن مشک تتار آوردیم
جان زیان گشت ز سود او جوی سود نداشت
در جهان لطف و حیل با تو بکار آوردیم
عاشقانی که بخاک در تو بگذشتند
همه گفتند کز آنجا دل زار آوردیم
مکن ای دوست که چون ابن یمینت گویند
که ز خاک در آن یار غبار آوردیم
بهر خاک درش از دیده نثار آوردیم
شکر کردیم چو دیدیم گل عارض او
که زمستان غمش را ببهار آوردیم
برکنارست ز ما آن بت و ما خود دل زار
در میان با غمش از بهر کنار آوردیم
گفتم آورده ام از عشق تو دیوانه دلی
گفت با سلسله آن مشک تتار آوردیم
جان زیان گشت ز سود او جوی سود نداشت
در جهان لطف و حیل با تو بکار آوردیم
عاشقانی که بخاک در تو بگذشتند
همه گفتند کز آنجا دل زار آوردیم
مکن ای دوست که چون ابن یمینت گویند
که ز خاک در آن یار غبار آوردیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.