۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۳

باز منزل بسر کوی نگار آوردیم
بهر خاک درش از دیده نثار آوردیم

شکر کردیم چو دیدیم گل عارض او
که زمستان غمش را ببهار آوردیم

برکنارست ز ما آن بت و ما خود دل زار
در میان با غمش از بهر کنار آوردیم

گفتم آورده ام از عشق تو دیوانه دلی
گفت با سلسله آن مشک تتار آوردیم

جان زیان گشت ز سود او جوی سود نداشت
در جهان لطف و حیل با تو بکار آوردیم

عاشقانی که بخاک در تو بگذشتند
همه گفتند کز آنجا دل زار آوردیم

مکن ای دوست که چون ابن یمینت گویند
که ز خاک در آن یار غبار آوردیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.