۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۸

من اندر حلقه زلفش دلی دارم خراب از غم
مرا در عشق او چشمیست دائم غرق آب از غم

خیالش را توان دیدن بخواب اما کجا بینم
چو اندر دیده می ناید مرا ایدوست خواب از غم

دل غمگین من دارد هوای لعل میگونت
چو میداند که نرهاند کس او را جز شراب از غم

جگر خوارست معشوق و جگر خونست عاشق را
ولی گر سر فرود آرد دلی دارم خراب از غم

نگارین من از سنبل چو چو کان میکشد بر گل
بسان گوی میافتد دلم در اضطراب از غم

صبا از چین زلف او نسیمی گر بچین آرد
درون نافه خون گردد دگر ره مشک ناب از غم

بحنا چون کند دلبر خضاب آندست سیمین را
کند ابن یمین چهره بخون دل خضاب از غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.