۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۷

نگارم ار بگذارد ز رخ نقاب فرو
شود ز خجلت رخسارش آفتاب فرو

بطاق ابروی او ماه نو چو در نگرد
همانزمان که در آید رود ز تاب فرو

پر غراب نگویم بزلف او ماند
که دید ریخته مشک از پر غراب فرو

ز شرم غالیه گون خط او چو نیلوفر
بنفشه سر برد از خوی تر بآب فرو

فرو شدست سر عقل من ز شوق لبش
بلی شود همه کس را سر از شراب فرو

ز تاب آتش هجرش چکید خون ز دلم
چکد هر آینه خونابه از کباب فرو

مجوی از دل ابن یمین شکیب از آنک
نوشته اند خراج از ده خراب فرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.