هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلباختگی خود به معشوقی با چهره‌ای زیبا مانند ماه سخن می‌گوید. او از دیوانگی و شیدایی خود در عشق و بند شدن دلش به زنجیر موهای سیاه معشوق می‌نالد. شاعر همچنین از رنج‌های عشق و تأثیر آن بر جسم و روح خود می‌گوید و در پایان از معشوق می‌خواهد که با وجود جفا، او را از در خود نراند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۷۱

گفتم ایدوست شدم عاشق آن روی چو ماه
گفت لاحول و لا قوه الا بالله

بار دیگر سخن عشق چه آغاز کنی
بس که افتاد حدیث من و تو در افواه

دلم از عشق تو دیوانه و شیداست از آنک
بند کردیش بزنجیر سر زلف سیاه

گر کنم دعوی عشقت صنما هست مرا
بر دلم چشم گهر بار برینحال گواه

آفتاب رخ زیبات مبنیاد زوال
که دل از سایه او ذره صفت ساخت پناه

تا دلم ز آن رخ گلگون غم چون کوه کشید
رنگ رخسار و تن زرد و نزارست چو کاه

در رخ آینه سیمای تو ایصورت جان
هست پیدا چو بسوی تو کند دیده نگاه

بجفا ابن یمین را ز در خویش مران
که گدا را ز در خویش نمیراند شاه
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.