۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

آبحیاتست یا لبان که تو داری
چشمه نوشست یا دهان که تو داری

در نظرم آفتاب سایه نشین است
زیر کله روی دلستان که تو داری

پسته دهن بسته زان بود که ندارد
چربی و شیرینی زبان که تو داری

مایه سودای ماست شعر سیاهت
در بر نازک چو پرنیان که تو داری

حسن تو گنجیست شایگانی و زلفت
مار سر گنج شایگان که تو داری

با تو چنانم که در میان من و تو
موی نگنجد جز آن میان که تو داری

ابن یمین را چو تیر خاک نشین کرد
از کجی ابروی چون کمان که تو داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.