۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۴

ای زلف دلاویزت در گردن جان بندی
وی لعل شکر ریزت هر بوسه ازو قندی

من دل بتو میدادم جمعی ز سر غفلت
کردند نصیحتها در عشق توأم چندی

ای خسرو مهرویان فرهاد خودم کردی
مادر بجهان نارد شیرین چو تو فرزندی

جانا ز تو ببریدن ممکن نبود هرگز
دارد سر هر مویم با مهر تو پیوندی

هر چند ترا باشد بسیار چو من بنده
ما را نبود باری همچون تو خداوندی

گفت ابن یمین از چه گریان شده ئی گفتم
از عشق پریروئی شنگیست شکر خندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.