۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۰

بحسن روی تو ای آفتاب خرگاهی
ندید دیده گردون ز ماه تا ماهی

توئیکه رنگ رخت را جهانیان گویند
که چشم بد مرسادت که صبغه اللهی

اگر رسائی قد تو باغبان بیند
هزار طعنه زند سرو را بکوتاهی

ز عشق سلسله زلف عنبرینت دلم
نهاد روی بدیوانگی و گمراهی

بیا که در هوس زلف شام پیکر تو
تنم چو نال شد از ناله سحرگاهی

چه حاجتست بخورشید و ماه با رخ تو
مرا بروز تو خورشیدی و بشب ماهی

بیا که روی تو میخواهد و تو میدانی
که هست عادت ابن یمین نکو خواهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.