۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۱

بتا از نازکی گوئی ز سر تا پا همه جانی
ز جان نازکتر ار باشد تو سرو سیمبر آنی

نهم رخ بر رخ خوبت بر غم خصم تا بیند
که بشکفته گل رعنا فراز سرو بستانی

خوشا روی دلارایت ز می بروی هزاران خوی
لطیف و پاک چون بر گل سرشک ابر نیسانی

مرا چون در وفای تو کنار از دیده دریا شد
تو کشتی جفا چندین چرا بر خشگ میرانی

تو چون گردون و چون گیتی دلارائی و خوش لیکن
چو گردون سخت پیکاری چو گیتی سست پیمانی

غلام یکنفس خوابم مگر بینم جمالت را
که پنهان از توام با تو تماشائیست روحانی

ز باد صبحدم بویت دلم بشنید و گفت آمد
نسیم یوسف مصری سوی یعقوب کنعانی

نگارا بر پرویان سلیمان وار شاهی کن
که چون حسن تو ملک جان نگیرد کس بآسانی

بکوش ابن یمین چندان که امکانست در عشقش
بود دستت دهد روزی که سر در پایش افشانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.