۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۲

بمراد دل من گر بودم دسترسی
نزنم تا بزیم بیرخ جانان نفسی

در سر من هوس زلف تو خوش سودائیست
نرود سر برود ار سر ازینسان هوسی

هر چه در مستی عشق تو کنم خرده مگیر
عاشق و مست کجا مینگرد پیش و پسی

نروم از سر کوی تو ببد گفت رقیب
شبروان باز نه ایستند ببانگ عسسی

آستین بر من بیدل مفشان از پی آنک
هر کجا هست شکر نیست گریز از مگسی

دامن اندر مکش ای تازه گل از بلبل مست
که نیارد گل تر عار زهر خار و خسی

بی گل عارض تو ابن یمین در گلزار
هست چون بلبلکی بیدلکی در قفسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.