۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۵

تا شد درست بر تو که پیمان شکسته ئی
ما را امید در دل و در جان شکسته ئی

آنعهد نا درست که دشوار بسته شد
دستت درست باد که آسان شکسته ئی

چون گوی بیقرار و چو چوگان خمیده ام
بر گوی ماه تا خم چوگان شکسته ئی

تا پسته را بخنده شکر ریز کرده ئی
بر نازکی غنچه خندان شکسته ئی

هر دل که در هوای تو عهدی درست داشت
مجموع را بزلف پریشان شکسته ئی

تا زینت جهان ز رخ خوب داده ئی
بازار حور و روضه رضوان شکسته ئی

دلرا که مهر روی تو پرورد بر کنار
دستی نه در میانه بدستان شکسته ئی

تا از کمان غالیه گون تیر میزنی
در جان من نگر که چه پیکان شکسته ئی

بر گو درست ابن یمین را که تا بر او
بی هیچ موجبی ز چه پیمان شکسته ئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.