هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید. شاعر با تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، از جمال معشوق و تأثیر آن بر دل عاشقان میسراید. او از ناامیدی عاشقان، غرور معشوق و آرزوی آشتی میگوید و با اشاره به مفاهیمی مانند عشق، وفا و رنجهای عاشقی، احساسات عمیق خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۹۹
تا نقاب از روی شهر آرای خود برداشتی
صورت جان در خیال اهل دل بنگاشتی
نوبت شاهی بزن در ملک خوبی بهر آنک
رأیت حسن از زمین بر آسمان بفراشتی
نه خدا را بنده باشی نه رعیت شاه را
دل که بردی شحنه ئی از عشق خود بگماشتی
ز آن چه سیمین ذقن آبی بدین تشنه جگر
تا نباید دادنت زودش بمشک انباشتی
غرق خونم چون گل و همچون بنفشه سوگوار
تا تو در گلزار حسن خود بنفشه کاشتی
ای سبکروح جهان این سرگرانی تا بکی
طاقت جنگت ندارم آشتی کن آشتی
گر تو باز آئی بصلح از من نبینی جز وفا
گر چه وقت جنگ جای آشتی نگذاشتی
یاد میداری که در مستی حسن از بس غرور
خون ما میریختی و جرعه می پنداشتی
عاشقان از نا امیدی همچو زلفت در هم اند
تا تو بیموجب کم ابن یمین انگاشتی
صورت جان در خیال اهل دل بنگاشتی
نوبت شاهی بزن در ملک خوبی بهر آنک
رأیت حسن از زمین بر آسمان بفراشتی
نه خدا را بنده باشی نه رعیت شاه را
دل که بردی شحنه ئی از عشق خود بگماشتی
ز آن چه سیمین ذقن آبی بدین تشنه جگر
تا نباید دادنت زودش بمشک انباشتی
غرق خونم چون گل و همچون بنفشه سوگوار
تا تو در گلزار حسن خود بنفشه کاشتی
ای سبکروح جهان این سرگرانی تا بکی
طاقت جنگت ندارم آشتی کن آشتی
گر تو باز آئی بصلح از من نبینی جز وفا
گر چه وقت جنگ جای آشتی نگذاشتی
یاد میداری که در مستی حسن از بس غرور
خون ما میریختی و جرعه می پنداشتی
عاشقان از نا امیدی همچو زلفت در هم اند
تا تو بیموجب کم ابن یمین انگاشتی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.