۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۳

جان به چشمم در نیاید ور نه جانت خواندمی
خوش تر از جان هم ندانم تا چسانت خواندمی

جان ندارد هیچ وزنی بی ثبات اندر جهان
ورنه ای جان و جهان جان و جهانت خواندمی

حسن خلق عالم ار گشتی مجسم پیکری
از لطافت اندرآن پیکر روانت خواندمی

ای چراغ جان اگر پروانه دادی حسن تو
در شبستان صفا شمع روانت خواندمی

گر نسفتی لعل در بار تو را الماس نطق
عقل باور داشتی گر بی دهانت خواندمی

پای سرو از شرم قدت گر به گل در نیستی
در سرم گشتی که سرو بوستانت خواندمی

گر نبودی حسن ماه آسمانی مستعار
روی آن داری که ماه آسمانت خواندمی

چون نمک داری جگر کردم کباب از بهر تو
سر فرو ناری و گرنه میهمانت خواندمی

جان طلب گر کرده ای ز ابن یمین بی کین دل
کرد می تسلیم و ماه مهربانت خواندمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.