هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی خود سخن میگوید و بیان میکند که اگر از بند عشق رها میشد، زندگی شادمانهای داشت. او از جذابیتهای معشوق و تأثیرات آن بر خود میگوید و آرزو میکند که میتوانست به معشوق نزدیک شود. همچنین، افسوس میخورد که معشوق او را در هوای خود نپذیرفته است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۳۱۸
گر من ز بند عشقت تو یکروز رستمی
باقی عمر با دل خرم نشستمی
ور چشم دلفریب تو داری بدی مرا
بازار سحر جادوی بابل شکستمی
مستی غمزه تو ز بس نغز کآمدم
خواهم بدانهوس که شب و روز مستمی
دستم بزلف تو نرسد ورنه خویش را
دیوانه وار بر تو بزنجیر بستمی
گر سوی پایبوس تو بر تارک سنان
بودی رهی بدیده و سر آمد ستمی
گفتی که نیستت کنم اندر هوای خویش
تا تو بکام دل رسی ایکاش هستمی
چون رنگ می گرفت لب مشکبوی تو
آن به که همچو ابن یمین می پرستمی
باقی عمر با دل خرم نشستمی
ور چشم دلفریب تو داری بدی مرا
بازار سحر جادوی بابل شکستمی
مستی غمزه تو ز بس نغز کآمدم
خواهم بدانهوس که شب و روز مستمی
دستم بزلف تو نرسد ورنه خویش را
دیوانه وار بر تو بزنجیر بستمی
گر سوی پایبوس تو بر تارک سنان
بودی رهی بدیده و سر آمد ستمی
گفتی که نیستت کنم اندر هوای خویش
تا تو بکام دل رسی ایکاش هستمی
چون رنگ می گرفت لب مشکبوی تو
آن به که همچو ابن یمین می پرستمی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.