۱۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۳

نگارینا نمیشاید ترا گفتن برخ ماهی
که در حسنت کسی همتا ندید از ماه تا ماهی

ز نور روی تو خورشید اگر نه ذره ئی بودی
برین پیروزه او رنگش مسلم کی شدی شاهی

دلم را ز آتش اندوه بآب لطف برهاند
ز خاک پایت ار گردی کند با باد همراهی

تو قصد جان من داری و من روی تو میخواهم
ترا آئین بدی کردن مرا عادت نکو خواهی

مکن بر من ستم چندین که بر آئینه حسنت
نشاند ناگهان زنگی دلم ز آه سحرگاهی

ببازار غم عشقت کسی را میرسد سودا
که سود جان خود داند زیان مالی و جاهی

چه غم ابن یمین را ز آن که جان شد در سر کارت
غمش گر هست ز آن باشد که از حالش نه آگاهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.